ای شیعه خون گریه کن آمد محرّم
قلب ملائک شده لبریز از غم
ای شیعه خون گریه کن، از جور اعدا
آمده در کربلا فرزند زهرا(س)
می شود از خون او لاله گون صحرا
عالم ز داغش شود لبریز ماتم
بسته می شود به روی خیمه ها آب
آب شود در میان خیمه نایاب
از تشنگی می شوند اطفال بی تاب
گریه کن ای دیده از این غصه نم نم
در خیمه ای حضرت سجاد(ع) بیمار
شد زینب(س) دل غمین او را پرستار
کشته شود از حسین(ع) هفتاد و دو یار
صحرای کرب و بلا از خون شود یم
کشته شود عون و عبدالله و جعفر
در خون شنا می کنند قاسم(ع) و اکبر(ع)
چشمان اهل حرم از خون دل تر
احوالشان می شود محزون و درهم
گردد ساقی حرم در خون شناور
هر دودست او جدا گردد ز پیکر
بر جسم او می خورد تیر مکرر
از مشک و از چشم او جاری شود دَم
کرب و بلا می شود صحرای محشر
گردد نشان بهر تیر حلقوم اصغر(ع)
با کام تشنه شود چون لاله پرپر
ریزد ز داغش رباب اشک دمادم
بر نی می رود سر سبط پیمبر(ص)
دل ها می شود مجروح از داغ اکبر(ع)
پاره گردد جگرها از داغ اصغر(ع)
تا قیامت نیست بر این زخم مرهم
پای برهنه کودکان در دشت و صحرا
شلاق و کعب نیزه و زخم زبان ها
تاول زند از داغی یِ شن ها کف پا
بر بانوان کاروان هم نیست مَحرم
خون گریه کن ای دیده ماه عزا شد
وقت عزای خامس آل عبا(ع) شد
یاران سر او از قفا از تن جدا شد
از این مصیبت روز و شب نالیده آدم
زینب(س) کنار قتلگه، دور و برش خون
یک چشم زینب(س) اشک و چشم دیگرش خون
کشتی نشسته در گل و سر تا سرش خون
شد رنگ خون از این مصیبت رنگ پرچم
آدم ز داغت یا حسین(ع) خون گریه کرده
نوح نبی(ع) از هر دو عین خون گریه کرده
عیسی(ع) به حال شور و شین خون گریه کرده
خون گریه کرد از داغت ابراهیم(ع) ادهم
خون ریزد از چشم ملائک همچو باران
گردد ز خون رنگین زمین از خون یاران
اهل زمین تا صبح محشر جمله نالان
بر جمله غم های جهان داغی است اعظم
در دشت و صحرا کاروان آواره گردد
از ضرب سیلی گوش طفلی پاره گردد
زینب(س) ببیند صحنه را بی چاره گردد
بیت العزا گردد از این غم کل عالم
زهرا(س) و حیدر(ع) تا ابد ماتم نشینند
آل علی(ع) تا صبح محشر دل غمینند
پیغمبران و اولیاء زار و حزینند
نالد ز داغ تو نبی الله(ص) خاتم